یکی از مهم ترین چیزایی که فیلمای غربی اخیر سعی در خوراندن به مخاطبینش داره و اتفاقاً خیلی هم توش موفق بوده، «حق دوباره عاشق شدن» و «خیانت» هستش.
تو این فیلما، شخصیت اصلی در مسیر داستان با یه نفر آشنا میشه و این در حالیه که یکی از این دو نفر، یا هردوشون، یا متأهلن و یا از قبل با کس دیگه ای رابطه دارن. حالا فیلم هرگز تماشاچی رو با اون شخص سوّم همراه نمیکنه، در عوض به عمق این رابطه ی جدید می پردازه و با درام کردن رویدادها به ما تلقین میکنه که اون رابطه اوّلی فقط یه اشتباه یا یه چیز تموم شده است. کار به جایی میکشه که دیگه نه تنها همه ی شخصیت های فیلم، بلکه ما مخاطبین هم حق رو به عشق دوّم می دیم از طرف اوّل انتظار داریم این واقعیت رو بپذیره که «عشق واقعی» اونه و باید کنار بکشه. نکته ی جالبش هم اینجاست که اون هم واقعاً این رو درک میکنه و کنار میکشه!
همه چیز آماده اس. حالا تنها کافیه موقعیتی مشابه همین توی زندگی خود ما پیش بیاد تا...
(فیلما رو ببینیم و لذّت ببریم، امّا حواسمون به اطلاعاتی که پشت این رنگ و لعاب وارد ناخودآگاهمون میشه هم باشه...)
آریا . بهمن 1392