به امید دیدار
با خلوت سلّول و زمین و دیوار
بگذار بسوزم و بسازم ای یار
من دلخوش کولی سیه پوشم و تو
درآرزوی اسب سفیدی و سوار
اصلا من و تو دو قطب رودر روئیم
نزدیک به هم شدن مساویّ فرار
تو سرخوش و شاد از می و پیمانه
من بس که نخورده ام ز لعل تو، خمار
من؛ پنجره،اشک،عکس،تقدیر،غرور
تو؛ شهر،دروغ،خنده،تزویر،قرار
تو سردی و سنگ و سخت و من ساعت ها؛
باز از سر سادگی سرودم بسیار
ای وای!دوباره من دلم تنگ شده
یک بار دگر تو می بری، این که دوبار
گیرم همه عذرها به من مربوط است
این که تو خودت کنار رفتی، به کنار
بر گردن آریا بماند تقصیر
دیرت نشود، پس به امید دیدار