تو می پسندی تا مرا، شاید
من می پسندم تا تو را، بلکه...
بنویس: عشقی سخت پیچیده
در رابطه، هرطور، با هرکه...
از این فضای سرد، بیزارم
از دلخوشی در ناکجایی که...
از زندگی در تار «نِت» هایش
از دست تو، از «لایک» هایی که...
از هرچه دورم میکند از تو
از هرچه از من یک هیولا ساخت
از اصطلاحاً «مرد» پوچی که
هر دو جهانش را همینجا باخت
از دست تو، از دست من، از «ما»
از هر مجازی که حقیقت نیست
یک مرتبه تا آخرش چک کن
این حرف ها، اتمام حجّت نیست
من درد و دل دارم، کمی رخصت!
یک لحظه خاموشش کن آن «چت» را
دل بکّن از دنیای صفر و یک
همراه شو، حظ کن حقیقت را
اصلاً به ما چه، ذوب یخ در قطب؟
اصلاً به ماچه در زمین جا نیست
دنیا؛ درخت پیر همسایه َست
دنیا؛ هوای خیس و بارانیست
«امروز عصر ارتباطات است
یک دهکده، مثل جهان» حرف است!
از عکس ها، حسّی نمی گیرم
دنیا؛ کمی آغوش، در برف است
ول کن! هوای زندگی دارم
در این فضا، اندازه ام جا نیست
اینجا پُر است از آدم بی روح
«آدم»! ولی یک دانه حوّا نیست
یادش بخیر آن روزهایی که
دنیا بدون اینـ ـ ـترنت بود
«امروز عصر ارتباطات است»
این جمله، پایان روابط بود...
رابطه / صندوقچه مرد مُرده / آریا