بوی بهبود
در چنین ظلمت پر درد که جان است در آن
هرچه دیدیم زیان بود و زیان بود و زیان!
کس به احقاق حقش هیچ تلاشی نکند
که بدوزند دهان و ببرانند زبان
«از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار»
در خرابات کجا طاقت هوش است و توان؟
در جهانی که همه اهل، به خود مشغول اند
دلخوش یاری مستان و خماران نتوان!
گُل ما مُرد، وفا مُرد، صبا رفت ز دیر
بوی بهبود کجا بود ز اوضاع جهان؟
«آریا» بست دو چشم و بگرفتست امید
حافظا! باز نچرخید به ما چرخ زمان...
.:: آریا.ا.صلاحی - مجموعه اشعار موج پارسی ::.