بی من برو ای عشق، فردایی نداری
دیگر در این ویرانه ها جایی نداری
چیزی شبیه یک بیابان در تو پیداست
من قایقم، امّا تو دریایی نداری
یک بی نهایت از غرور و خودستایی
یک جمع بی پایان که منهایی نداری
عاشق اگر هم معجزه می کرد؛ می کرد
این آخرین دم بود، عیسایی نداری
امروز آتش میزنم این خانه را هم
دیگر برای من تو معنایی نداری
.:: آریا.ا. صلاحی - 10/9/1392 ::.