«پرواز آخر»
من سازیم شکسته که دیگر نمیزنم
این جنگ غصّه هاست؛ به لشکر نمیزنم
درگاه منزل تو و چشمان عاشقم
حالا که نیستی تو در آن، در نمیزنم
تا «دِی» ز راه آید و شاید ببینمت
نیش و کنایه های تلخ، به «آذر» نمیزنم
پرواز آخر تو مرا باور آمده ست
دیگر ز هجر روی تو پَرپَر نمیزنم
با یاد تو میان همین میله ها خوشم
از این قفس به جای دگر پَر نمیزنم
شاید دوای درد دلم دیدن تو بود
امّا عزیز من! به تو هم سر نمیزنم
این قصّه میرود، و به پایان نمیرسد
حرفی به جای گفته ی آخر نمیزنم
آریا.ا.صلاحی - چارده شب - 28/10/1391