«خودستایی های تو»
آه! چه سردی! دلم میلرزد از سرمای تو
هرچه سر آورده ام گم گشت در سودای تو
حرف های گفته را بگذار یادآور شوم؛
من به خوبی تو می اندیشم و فردای تو
«عشق» در دنیای تو «عادت» شده تفسیر و من؟
وای! چه دورند دنیای من و دنیای تو
از خطای آخرم، ای کاش می بخشیدیَم
دل که از چشم تو افتاده چنین بر پای تو
باعث این درد، آخر، من که نه؛ تقدیر بود
بعد از این یا جای من این دایره، یا جای تو
بیش از این از من چه میخواهی که من تنها توام!
باز، گیرم بین لفظ «آخر» و «امّا»ی تو
هرچه بین ما به خوبی و خوشی بگذشت را
میکند نابود آخر خودستایی های تو
حرف هم حرف تو بود، این بار هم پایان گرفت؛
آخر این بیت ها، با واژه ی زیبای «تو»
(آریا.ا.صلاحی - چارده شب )09/10/1391