پشیمان میشوم...
میل سفر دارد دلم، امّا هراسان می شوم
با لهجه ی ناب خودم؛ دلگیر یاران می شوم!
کار من از بیگانگان، از دشمنان مشکل نشد
از طعنه های دوستان، زار و پریشان می شوم
هر کس مرا از دید خود تعبیر کرد و اینچنین؛
گاهی خود شیطانم و گاهی چو انسان می شوم
چون حذب بادم هر دمی، بادم به جایی می برد
از کفر می آیم برون، درگیر ایمان می شوم
گویم چو سر شد ماه نو، با کوله بارم میروم
از «مهر» می آیم برون، درگیر «آبان» می شوم
با اینکه مدیونم به شهر، امّا گهی از جورشان
بیزار از این مردم و خاک خراسان می شوم!
از هجر میگویم سخن، هر شب به نام «آریا»
میل سفر دارد دلم، امّا پشیمان می شوم