سلام. وقت بخیر
خواستم یه عذرخواهی کنم از دوستان و خانواده ی عزیزم بخاطر ماه های اخیر
خواهش میکنم ببخشین اگه کمتر هم حضوری و هم فکری کنارتون بودم، و در مواردی اصلاً نبودم!
اگه کمتر خبرتون رو گرفتم...
اگه نشد جواب پیام هایی که می دادین رو درست و حسابی بدم...
و خلاصه شرمنده ام بخاطر همه ی کوتاهی ها...
راستش این مدّت سخت مشغول و درگیر کارهایی بودم که انشالله نتایجش
رو یکی یکی طی چند ماه آینده می بینین و می شنوین و می خونین... :)
امیدوارم ازم دلخور نباشین.
حس میکنم به یه استراحت فکری-جسمی خیــــــلی طولانی نیاز دارم... :(
کوچیک همه شما/
ا.صلاحی
آسوده بخوابید که این شهر امان است
بحثی که برای همه امروز عیان است
حیرانم از این مسجد خالی و موذن
وقتی همه خوابند چه حاجت به اذان است؟
در پیچ و خم کوه دماوند چو رستم
خوانی که نباید گذرانیم چه خوان است؟
در راه رسیدن به بهشتی که ندیدیم
چیزی شده مانع ز قضامان که جهان است
حالا که مکان بحث غریبی است در عالم
چیزی که نداریم و ندارند؛ زمان است
ما جز غم و اندوه نداریم متاعی
بگذار بمیریم، به نفع خودتان است...
(آریا.ا.صلاحی – 27/07/1392)
میروم بیرون، میان شهر
تنهایی
کمی بی حوصله
دست هایم سُست
پایم سُست
اوضاعی نه چندان رو به راه
خانه ها انباشته
صد ها چراغ
انعکاس نور در شب، یه خیابان سیاه...
یک پسر در یک لباس دخترانه، نیمه حال
دختری مثل پسرها، چند نقطه... بی خیال
در سر پیچی
همانجا که دو دختر رد شدند
ریزش باران کاغذهاست، غوغا می کند
صفر، نه، یک، پنج، غیره...
کاغذی روی زمین
عشق را از نوع امروزی مهیّا می کند...
پیرمردی یک عصا در دست
اخمی در نگاه
محو در تغییر اطرافش
دو لیوان آب و آه...
روزگار ما، سه نقطه... بی خیال
پیرمرد افتان و خیزان راه خود را می رود
می شود رد از میان چار راه
دختری بی اعتنا با یک لباس راه راه
گوشی اش را میکند چک، می شود رد
یک موتور روی خطوط این خیابان می شود سد
پیرمرد افتان و خیزان راه خود را می رود...
در خیابان
دردها افسانه اند
در خیابان، مرد ها پروانه اند...
پیله ها را پاره کرده، شاخه ها را ترک گفته
در دل تاریک شب
در پی تنها چراغی
در پی یک روزنه...
نور دارد پشت یک دیوار سو سو میزند
کاش دیواری نبود
یا سر هر پیچ، دلداری نبود...
توی جوی آب، سیگار و دو پاکت قرص دعوا می کنند
یک درخت پیر دارد خانه ی ما می شود
یک دو تیرآهن همین نزدیک برپا می شود
آخر شب این حوالی
شهر غوغا می شود
با همه تنهایی اش
با همه تاریکی اش
این خیابان
این خیابان خانه ی ما می شود...
آریا.ا.صلاحی . 20/مهرماه/1392
هر آنچه که به سودشان نبود را حذف کردند
و در آنچه که پسندیدند؛ اغراق...!
کافرم به مردمانی که دینشان را گلچین می کنند...
آریا. خط خطی های مدرن
بوی بهبود
در چنین ظلمت پر درد که جان است در آن
هرچه دیدیم زیان بود و زیان بود و زیان!
کس به احقاق حقش هیچ تلاشی نکند
که بدوزند دهان و ببرانند زبان
«از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار»
در خرابات کجا طاقت هوش است و توان؟
در جهانی که همه اهل، به خود مشغول اند
دلخوش یاری مستان و خماران نتوان!
گُل ما مُرد، وفا مُرد، صبا رفت ز دیر
بوی بهبود کجا بود ز اوضاع جهان؟
«آریا» بست دو چشم و بگرفتست امید
حافظا! باز نچرخید به ما چرخ زمان...
.:: آریا.ا.صلاحی - مجموعه اشعار موج پارسی ::.
سلام.
موزیک «برگرد» با صدای پر احساس «فاتح نورایی»
که کار ترانه اش به عهده ی من بوده
امیدوارم بپسندین... :)
...............................................
برگرد
ترانه: آریا صلاحی
ملودی و تنظیم: فاتح نورایی
میکس و مسترینگ: مهدی یاری
لینک های دانلود:
هزار و یک شب
ببین چگونه شعر را به شکوه باز می کنم؛
که دست را به سوی تو چرا دراز می کنم؟
عذاب هفت آسمان برای من کم است که
بسوی قبله ای بجز خدا نماز می کنم
نه بحث سال و ماه و روز و ساعت است و ثانیه
نظر به روی ماه تو، ز دیرباز می کنم
تو درنهان برای من نوشته ای و خوانده ای
و من هنوز تکیه بر، همین دو راز می کنم
برای شرح زندگی، هزار شعر گفته ام
به وصف «عشق» می رسم، تو را مَجاز می کنم
بهانه گیر می شوم، نخورده سیر می شوم
به هرچه وعده می دهند جز تو، ناز می کنم
نه تاب جنگ دارم و نه خواب می برد مرا
هزار و یک شب است که؛ تو را نیاز می کنم
.:: آریا.ا.صلاحی ::.
آب وقتی از سر دیوانه خویان بگذرد
بازی احساس و منطق را فقط «دل» می بَرَد
گریه ی پنهانی از سر می رسد در نیمه شب
بغض مثل خنجر کُندی گلو را می دَرَد
قلب بیمارم، هوس بازانه عاشق می شود
آبروی عاشقان واقعی را می بَرَد...
مَردیم از «عاطفه» لبریز، امّا راستی
این همه احساس را آیا کسی هم می خَرد؟
باز تلقین می کنم در خود، اگر بی خود شدم؛
این هوا هم چند روزی هست و از سر می پَرد!
.:: آریا - 17/06/1392 ::.
لینک دانلود «مجنون ماه» و «خط خطی های مدرن» از سایت کتابناک:
(ابراز انزجار از سبک نه چندان پخته و نا فرم غزل پست مدرن)
شهره بودن به «انقلاب کلام»!
شعر گفتن به زور می ارزد؟؟
از «غزل های پُست مادِرنی»
تن حافظ به گور می لرزد...!
با زبان خودت به تو گفتم
با زبان مهندسانه ی تو
با همین وزن های سَرسَری ات
قافیه های بی بهانه ی تو
شرم یک جامعه است پشت سرت
حرمت سال های پیش از این
تو کتابت پر از وقاحت و بس
گرچه با عکس هم کنی تزئین!
دلخوشی از غرور چند نفر
که تنوّع برایشان کافیست
که بپاشی ز هم قواعد را
و بخندی بجایشان، کافیست!
بی هوا هرچه نوست، زیبا نیست
شرط نوآوری؛ وفاداریست...
لنگ جوراب روی کفش پوشیدن
تازگی نه، نشان بیماریست...!
.:: آریا.ا.صلاحی ::.
لینک دانلود مجموعه اشعار وطنی من.
پیش از این لینک دانلود همین کتاب رو گذاشته بودم،
منتها صفحه آرایی نه چندان مناسب و فونت های ناخوانایی که استفاده شده بود
خوندن اشعار رو سخت کرده بود.
این فایل یه ظاهر ساده تر و فونتی خوانا تر داره. امیدوارم بپسندین/ ممنون :)
Brain Me Please
تعداد صفحات : 10
سخت است سرنوشت خود را مشخص کردن در دنیایی که سرنوشتش مشخص نیست... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ویسایت رسمی: www.aria-salahi.ir